گل کو ...

گل کو می آید می دانم/با همه خیرگی باد که می اندازد پنجه در دامانش رو ی باریکه ی راه ویران...

گل کو ...

گل کو می آید می دانم/با همه خیرگی باد که می اندازد پنجه در دامانش رو ی باریکه ی راه ویران...

اینجا شروعی دوباذه است.تلاشی دوباره برای نوشتن در فضایی که بتونم خود سانسوری ها رو به حد اقل برسانم و نگران قضاوت دیگران در مورد خودم نباشم.نگران نباشم که تصویری که از من در ذهن دیگران نقش بسته لک و پیس بشه.اینجا میخوام سعی کنم که خودم رو و درونم رو بهتر  ببینم و بشناسم . 

سالها دل طلب جام جم از ما می کرد      وانچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد