گل کو ...

گل کو می آید می دانم/با همه خیرگی باد که می اندازد پنجه در دامانش رو ی باریکه ی راه ویران...

گل کو ...

گل کو می آید می دانم/با همه خیرگی باد که می اندازد پنجه در دامانش رو ی باریکه ی راه ویران...

درس و پزشکی (1)

یکی از مشکلات من اینه که نمی تونم درس بخونم. منظورم درس خوندنیه که به قصد ونیت امتحان رزیدنتی باشه. خیلی وقت ها به این قضیه فکر می کنم. از طرفی فکر می کنم که بلاخره که چی؟ تا کی می خوام پزشک عمومی بمونم؟ اون هم با این فرهنگی که بین مردم جا افتاده که دیگه حتی برای سرما خوردگی هم می خوان برن پیش یک متخصص. نه از نظر مالی ارضا کننده است نه از نظر روحی . حالا شاید بشه یه کار هایی کرد که از نظر مالی درامد خوبی داشته باشی(مثلا یه جای پرت یک درمانگاه بزنی با امکاناتی مثل مامایی و دندانپزشکی. هر چند که من خودم توی چند از این جور درمانگاهها کار کرده ام و اکثرا مگس می پرونند !!). ولی حتی اگه از لحاظ مالی هم ارضا بشی باز مشکل نارضایتی روحی هست. من به شخصه از اینکه باید تمام بیماری ها -از فرق سر تا نوک پا- را ویزیت کنم لذت نمی برم. جدای از اینکه خیلی از مشکلات رو باید به متخصص ارجاع بدیم و از حیطه ی کار ما خارجه، خیلی سخته که آدم رو   بعد از هفت سال درس خوندن و خون دل خوردن به هیچی قبول نداشته باشند! می دنم که مشکلات پزشک عمومی ، دلایل و ریشه های مختلفی داره ولی از همه ی اینها گذشته وقتی بعد از کلی کشیک دادن و درس های سنگین خوندن و امتحانهای جور واجور دادن میشی یک "دکتر"، تازه می فهمی که هیچ جای خوبی نیامده ای واصلا هنوز معلوم نیست که جات توی جامعه کجاست؟...(ادامه دارد)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد