گل کو ...

گل کو می آید می دانم/با همه خیرگی باد که می اندازد پنجه در دامانش رو ی باریکه ی راه ویران...

گل کو ...

گل کو می آید می دانم/با همه خیرگی باد که می اندازد پنجه در دامانش رو ی باریکه ی راه ویران...

درس و پزشکی (2)

 

...از طرفی خود امتحان رزیدنتی پدیده ی عجیبی است.هر سال سوال ها لو می رود و انقدر سهمیه های جورواجور در نظر گرفته اند که جای کمی می متند برای انهایی که نه فرزند شهیدند ،نه جانباز و رزمنده و ایثار گر ، و نه سابقه ی مدیریتی دارند  نه سابقه ی پنج سال خدمت در مناطق محروم. خود امتحان که یک چیزیست تو مایه های کنکور و چه بسا سخت تر از آن. از اینها  گذشته من به این فکر می کنم که حالا بر فرض که یک سال نشستیم توی خانه و در را از روی خودمان بستیم و خرخونی کردیم و قبول شدیم ،مگر بعدش دنیای بهتری هست؟ تازه می شوی رزیدنت سال یک که وضعت از انترن ها هم بد تر است. بجز چند رشته یمحدود مثل پاتولوزی،بقیه ی رشته ها برای رزیدنت سال یک یعنی صبح تا شب دویدن و دویدن و دویدن...یعنی کشیک یک شب در میان دادن(و فقط اهالی پزشکی می فهمند کشیک یک شب در میان یعنی چه) یعنی اضطراب،دستور شنیدن از اتندینگ محترم و رزیدنت های سال بالا.یعنی رسیدن نعشت به خانه(وبلاگ این خانم دکتر را که تازگی رزیدنت شده بخوانید) ،یعنی مورنینگ ریپورت هایی که میبندند تو را به سوال و جواب...

با تمام این اوصاف من می مانم که چه باید کرد؟نه به آبادی اینجا که ایستاده ام امیدی می رود و نه آینده،منظره ی چشم نوازی دارد  

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد