اینجا شروعی دوباذه است.تلاشی دوباره برای نوشتن در فضایی که بتونم خود سانسوری ها رو به حد اقل برسانم و نگران قضاوت دیگران در مورد خودم نباشم.نگران نباشم که تصویری که از من در ذهن دیگران نقش بسته لک و پیس بشه.اینجا میخوام سعی کنم که خودم رو و درونم رو بهتر ببینم و بشناسم .
سالها دل طلب جام جم از ما می کرد وانچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد.
بیا در را ببند
چیزی نگو
نیازی به همهمه ی باد و بورانم نیست.
نه واژه های عاشقانه و نه کو چه های خیال
تنها این بیداری غریب
این تک تک باران روی سقف خاموشی ذهن
به گریه می اندازدم