گل کو ...

گل کو می آید می دانم/با همه خیرگی باد که می اندازد پنجه در دامانش رو ی باریکه ی راه ویران...

گل کو ...

گل کو می آید می دانم/با همه خیرگی باد که می اندازد پنجه در دامانش رو ی باریکه ی راه ویران...

دبیرستان که بودم این شعر «قیصر امین پور » مرحوم رو خیلی دوست داشتم. مدتها بود که نخونده بودمش و یادم رفته بود.حالا دو روزه که توی ذهنم می چرخه :  

درد های من جامه نیستند تا ز تن در اورم 

چامه و چکامه نیستند تا به رشته ی سخن در اورم 

نعره نیستند تا ز نای جان برآورم 

درد های من نگفتنی 

دردهای من نهفتنی است...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد